کد مطلب:303640 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

استدلال حضرت امیرالمومنین با ابوبکر در مسجد پیامبر
در ناسخ آورده: چون امیرالمومنین علی علیه السلام را با وضع رقت بار در مسجد رسول خدا به حضور ابوبكر آوردند در حالی كه ریسمان به گردش افكنده بودند آن حضرت روی به ابوبكر كرد و فرمود: یا ابابكر بر رسول خدا تاختی و سراز فرمان او برتافتی به كدام شایستگی و لیاقت، مردم را بر بیعت خود دعوت كردی؟ مگر در روز غدیر خم به فرمان خدا و رسول با من بیعت نكردی؟ اینك قنفذ كه خدا لعنتش كند فاطمه را با تازیانه بزد طوری كه بین من و او فاصله ایجاد كرد و عمر فرمان داد تا فاطمه را بزنند فاطمه در پشت در پناهنده شده بود و او در را فشار داد به نحوی كه پهلوی فاطمه را شكست و جنینی كه در شكم داشت كشته شد. [1] .

بالاخره عمر گفت: ای علی دست از این سخنان بیهوده بردار و با ابوبكر بیعت كن!

آن حضرت فرمود: ان لم افعل فمه. اگر بیعت نكنم چه می كنید؟ عمر گفت: نضرب عنقك به خدایی كه جان ما در دست او است گردنت را می زنیم! قال علیه السلام اذا تقتلون عبدالله و اخا رسول الله. در این هنگام بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه وآله را خواهید كشت.

قال عمر اما عبدالله فنعم و اما اخو رسول الله فلا. عمر گفت: اما عبدالله یعنی بنده خدا آری ولی برادر رسول خدا هرگز!

این مطلب را ابن قتیبه كه از علماء برجسته اهل سنت و جماعت است در كتاب الامامة و السیاسة آورده و به این موضوع دیگر علماء اهل سنت اشاره كرده اند: مثل عمربن فهدمكی شافعی در كتاب اتحاف الوری باخبار ام القری و ابن اثیر در كتاب جامع الاصول و ذهبی در میزان الاعتدال و سمعانی در كتاب انساب و علامة نوری در كتاب تهذیب الاسماء و همچنین عمر رضا كحاله در كتاب اعلام النساء فی ترجمة فاطمةالزهراسلام آله علیها.

و دیگران نیز در كتاب های خود به این مسئله تصریح نموده اند. [2] .

وقتی عمر به علی علیه السلام گفت: قبول داریم كه بنده خدایی ولی هرگز برادر رسول خدا نیستی! علی علیه السلام رو كرد به ابوبكر و فرمود: ای ابابكر! انكار می كنی كه رسول خدا (ص) مرا برادر خودقرار داد؟ و تا سه مرتبه این كلام را تكرار فرمود آنگاه متوجه جمعیت مسجد شد و فرمود:

همانا من به امر خلافت و جانشینی پیامبر شایسته ترم از دیگران و البته بر شما سزاوار است كه در امر خلافت با من بیعت كنید...

من سزاوارتر به رسول خدا هستم چه در زمان حیاتش و چه بعد از وفاتش و منم وصّی و وزیر و خلیفه بعد از رسول خدا و محرم اسرار و مخزن علوم او و منم صدّیق اكبر و اول كسی كه به رسول خدا ایمان آورد من بودم و منم مجاهد فی سبیل الله و داناتر به كتاب خدا و سنت سیدانبیاء و فقیه ترین شما در دین حق تعالی و داناترین شما به حوادث و عواقب امور و از همه شما شجاع تر و قوی ترم به امر خلافت جایز نیست كه با من در امر خلافت نزاع كنید و سلطنت آل محمد را به بیگانگان واگذار كنید اگر شما از خداوند تعالی می ترسید با ما از روی انصاف سخن بگوئید و اگر نه این بار ظلم و جفا را بر دوش خود حمل كنید و می دانید كه كیفر كردار خود را می بینید. در حقیقت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام با آنها اتمام حجّت كرده تا شاید برگردند و یا اگر برنگشتند و همچنان به سرسختی خود در مورد مخالفت با آن حضرت ادامه دادند لااقل عذری در پیشگاه خدا نداشته باشند.

پس از پایان سخنان آن حضرت عمربن خطاب سربرداشت و گفت: ما دست از تو بر نمی داریم تا به میل خود با ابوبكر بیعت نمایی یا با جبر و كراهت تو را وادار كنیم كه بیعت كنی حضرت فرمود: (ای عمر) امروز تو خلافت را برای ابوبكر محكم می كنی كه فردا آن را به تو رد نماید. به خدا سوگند من به حرف تو گوش فرا نمی دهم و هیچگاه سخنانت را گوش ندهم من بیعت نخواهم كرد ابوعبیده گفت: یابن عم ما خویشاوندی تو را و سبقت تو را در اسلام و علم و دانش تو را و نصرت و یاری دادنت را به اسلام از یاد نخواهیم برد لكن تو نوجوانی و ابوبكر پیر است این بار خلافت را كه سنگین است او بهتر می تواند این بار ثقیل خلافت را حمل نماید!

امروز این كار به تصویب رسیده است تو نیز رضا به قضا بده! اگر خدای تو را زنده گذاشت خلافت به سوی تو بازگشت خواهد كرد بی آنكه دو نفر از در اختلاف با تو درگیر شوند امروز فتنه را دامن مزن! من دلهای عرب را می دانم با تو چگونه اند و یقین می دانم تو را اطاعت نخواهند كرد.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: ای گروه مهاجرین و انصار از خدا بترسید و وصیت پیغمبر را در حق من فراموش نكنید و سلطنت رسول خدا را كه مختص ما اهل بیت است از خاندان رسول خدا به خاندان بیگانگان منتقل نكنید و مقام امامت و خلافت كه جز برای اهل بیت به جهت احدی زیبنده نیست از خاندان رسالت غصب ننمائید به خدای متعال سوگند، كه حق تعالی حكم فرموده و پیامبرش را به آن آگاه نموده و شما هم مطلب را كاملاً می دانید كه ما اهل بیت به امر خلافت سزاوارتریم من عالم به كتاب خدا و داناترین شما به احكام اسلام و سنت های رسول خدایم، از ضلالت و گمراهی دست بردارید كه در غیر این صورت شما را در فتنه و فساد دچار نماید و در نسل های شما تأثیر خواهد گذاشت.

بشربن انصار كه از اولین نفرهایی بود كه با ابوبكر به عنوان جانشین رسول خدا! بیعت كرده بود عرض كرد ای ابوالحسن! اگر انصار پیش از بیعت با ابوبكر این سخنان را از شما می شنیدند یك نفر با شما مخالفت نمی كرد! آنگاه امیرالمومنین علی علیه السلام ادامه داد ای مردم! آیا سزاوار بود برای من جنازه رسول خدا را دفن نكرده برای احراز منصب خلافت با مردم به گفتگو بپردازم؟

به خدا قسم گمان نمی كردم كه احدی در مسئله خلافت با اهل بیت رسول خدا به منازعه و مبارزه برآید بعد از آن همه سفارشات رسول خدا در روز غدیر خم آیا پیغمبر (ص) برای احدی در روز عید غدیر خم عذری باقی گذارد؟

آیا حجتی باقی ماند كه در آن روز اقامه نفرمود؟ ای مردم شما را به خدا قسم می دهم كه هر كس سخنان رسول خدا (ص) را در حق من شنیده است در روز عذیر خم از جای خود برخیزد و شهادت دهد دوازده نفر برخاستند و به صداقت گفتار علی علیه السلام شهادت دادند (زیدبن ارقم گوید: من شهادت ندادم و در اثر این كتمان شهادت از هر دو چشم نابینا شدم) طبق نوشته مورخان تا آنجا كه علی علیه السلام توانست مردم را بیدار كرد و فرمایشات رسول خدا (ص) را در حقانیت خود مطرح فرمود ولی در دلهای آنها اثر نكرد (البته قابل ذكر است تمام پافشاری های حضرت علی علیه السلام در تثبیت حق خود برای این بود كه مردم در صراط مستقیم هدایت قرار بگیرند و گرفتار ضلالت و گمراهی نشوند كه متأسفانه ولایت آن امام معصوم را گردن ننهادند و خویشتن را از سعادت ابدی محروم ساختند وگرنه آن حضرت وقتی به ابن عباس می فرماید: قیمت این كفش چقدر است؟ او كه جای سالمی در كفش امام علیه السلام نمی دید عرض كرد نیم درهم قیمت ندارد امام علیه السلام برای این كه بی اعتنایی خود را نسبت به دنیا و ریاست و حكومت آن اعلام فرماید فرمود: به خدا سوگند این كفش كهنه برای من محبوبتر است از حكومت بر شما جز این كه حقی را بپای دارم و باطلی را دفع نمایم و امثال اینگونه كلمات گوهر بار كه در نهج البلاغه پر است همه اینها نشان دهنده این معنا است كه امام علیه السلام عاشق ریاست دنیا نبود بلكه دفاع از حقی را عهده دار بود كه خدا آن را به او مرحمت فرموده بود و می دانست كه اگر محوریت خلافت از آل رسول به جاهای دیگر منتقل شود مردم در ضلالت و بدبختی گرفتار خواهند شد.) و دیدیم بعدها به چه مصیبت هایی گرفتار شدند.

نوشته اند كه بعد از این گفتگو ابوبكر سخت بترسید كه مبادا مردم از بیعت خود دست بردارند و به طرف آن حضرت بروند گفت یا علی آنچه گفتی همه صحیح است و سخن درستی را بر زبان راندی ما همه این مطالب را از رسول خدا شنیده ایم و لكن رسول خدا بعد از آنچه كه درباره شما فرموده مطلبی دیگر را نیز بیان كرده است و آن این كه فرموده است: ما اهل بیتی هستیم كه خداوند متعال ما را برگزیده و گرامی داشت و از برای ما سرای آخرت را منظور فرمود به همین دلیل نبوت و خلافت در ما خاندان جمع نمی شود!

علی علیه السلام فرمود: هیچیك از اصحاب رسول خدا (ص) جز تو این حدیث را شنیده است؟ عمر گفت من حاضر بودم و شنیدم خلیفه رسول خدا دروغگو نیست ابوعبیده، و سالم و معاذبن جبل نیز شهادت دادند این وقت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: هر آینه كه وفا كردید به صحیفه ملعونه خود كه پنجاه نفر از شما در روز عید غدیر خم با هم هم پیمان شدید كه اگر رسول خدا بمیرد یا كشته شود نگذارید كه امر خلافت به اهل بیت او منتقل شود ابوبكر گفت: این سخن را از كجا می گویی؟ و از كجا دانسته ای؟ آن حضرت روی به زیبر و سلمان و ابوذر و مقداد نمود و فرمود: شما را به خدا قسم می دهم آیا مطلب چنین نیست كه من می گویم؟

آنها عرض كردند آری ما بودیم كه رسول خدا ابوبكر و عمر و ابو عبیده و سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل همینطور تا پنجاه نفر را بر شمرد و فرمود: ایشان نامه ای نوشته و مهر كرده اند و با هم متحد و هم عهد گردیده اند كه چون من از دنیا بروم نگذارند خلافت به شما برسد و شما به رسول خدا (ص) گفتید یا رسول الله چون كار به اینجا بكشد تكلیف چیست؟ آن حضرت فرمود: اگر معین و ناصری تو را یاری كردند با آنها جهاد كن و اگر كسی تو را نصرت نكرد در خانه خود ساكت بنشین و خون خود را حفظ نما.

آن گاه علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم اگر این چهل نفر كه با من بیعت كردند عهد نشكسته بودند هر آینه با شما در راه خدا جهاد می كردم و من به شما خبر بدهم كه این خلافت نصیب فرزندان و اعقاب شما نخواهد شد تا روز قیامت و این حدیث دروغ را كه بر پیغمبر خدا بستند قرآن كریم شما را تكذیب می كند و می فرماید:

اَمْ یَحْسُدوُنَ اَلناسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْكتابَ وَ الْحِكْمَةَ و آتَیْناهُمْ مُلْكاً عَظیماً. (نساء /57)

آیا بر مردم حسادت می كنند آنچه را كه خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده است؟ هراینه ما آل ابراهیم را كتاب و حكمت دادیم و ملك عظیم به آنان عطا نمودیم مراد از كتاب نبوت است و منظور از حكمت سنت است و مقصود از ملك، نیز خلافت است و مائیم آل ابراهیم پس هر كس در خلافت ما طمع كند حق ما را غصب نموده است. وقتی سخن حضرت علی علیه السلام به اینجا رسید عمر با كمال خشم و غصب روی به ابوبكر كرد و گفت: بر منبر نشسته ای و علی هم در برابر تو نشسته باشد و با تو سخنان درشت بگوید و مجادله نماید؟ دستور بده تا با تیغ سرش را برگیرم؟ حسنین علیهماسلام كنار پدر ایستاده بودند از شنیدن این كلمات سخت به گریه افتادند امیرالمومنین علیه السلام آنها را به سینه چسبانید و دلداری داد و فرمود نگران نباشید پسر خطاب قادر بر قتل پدر شما نیست. [3] .


[1] در خبر است كه فاطمه عليهاسلام براثر همان فشار در و ضرب تا زيانه ها مريض و بستري شد تا به شهادت رسيد.

و در برخي از روايات دومي متصدي اين جنايت شد. و در بعضي از روايات قنفذ را متصدي اين جنايت مي دانند. و در بحارالانوار نقل شده كه اين جنايت را مغيرةبن شعبه انجام داده است به دليل مناظره امام حسن مجتبي عليه السلام در مجلس معاويه كه به مغيرةبن شعيه فرمود: انت الذي ضربت امي فاطمه.تو آن كسي هستي كه مادرم را بتازيانه زدي تا جنينش در رحم سقط و كشته شد و مي توان تمام اينها را در شهادت حضرت زهراعليهاسلام سهيم و شريك دانست.

[2] رياحين الشريعه ج282/1.

[3] رياحين الشريعه ج278/1.